این که بنشینی روزها رو بشماری و بشماری تا برسه به دیدارش. به دیدار او که یاد گرفتی تکیه بدی بهش و دنیا رو تسخیر کنی، به خستگی هاش فکر نکنی، مگر اون جا که می شه یه سمبل برای مقاله یا سخنرانی ت ...
به حرمت هم او که معنای عشق و زندگیته، پاشو! لبخند بزن! و خاطره بساز. هر چه می تونی خاطره های خوب و کوچک بساز. خاطره هایی که تو رو از زیستن در گذشته ای که حالا نیست، بکَنه و هُل ت بده به جلو!
صبح که شد، دوربین ت رو بردار و برو بازار، از رنگین کمان ِ تندِ عشق عکس بگیر و پخشش کن تو دنیا.
تو موظفی خوب باشی! موظفی خوب باشی! موظفی!