۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

هيچ

اين بار از آشوبي كه رنگها و نواها در دلم به پا مي كنه نمي گم. از قله و اوج و باد نمي گم. و از سفر. اين بار از حذر مي گم. از حذر، حذر، حذر!
بهش مي گم زندگي به هيچ نمي ارزه. به هيييچ!
به دلم مي گم نلرز! اما در عين حال بهش تاكيد مي كنم كه نترس! مي گم آروم باش. آروم، آروم، آروم. آروم باش تا وقتي كه وقت خروش رسيد، توانش رو داشته باشي.
ما به تجاوز عادت نمي كنيم. به تجاوز به حقوق اساسي مون. تجاوز به حقوق شهروندي مون. تجاوز به فرديتمون، آزاديمون. تجاوز به "زن" بودنمون، به "مرد" بودنمون. حتا اگه اين تجاوز هر روز و هر روز تكرار بشه، ما بهش عادت نمي كنيم. و يك روز از همين روزها پيروز مي شيم و رها.
پرت و پلا مي گم شايد. شايد مثل هميشه. تو كه حرفهامو مي فهمي! تو كه منو مي فهمي! نه؟

هیچ نظری موجود نیست: