skip to main | skip to sidebar

اورمزدان

یک روز بی سانسور اینجا را می نویسم. قول می دهم.

۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

صبح

در آينه نگاه مي كنم
تو را مي بينم:
لبخند مي زني
انگشت اشاره ات را به سوي پنجره مي گيري
و دميدن صبح را نويد مي دهي
ارسال شده توسط اورمزدان در ۸.۸.۸۸
برچسب‌ها: شعر، صبح، آينه، تو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پیام جدیدتر پیام قدیمی تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: نظرات پیام (Atom)

بايگانی وبلاگ

  • ◄  2012 (8)
    • ◄  نوامبر (4)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
    • ◄  ژوئن (1)
    • ◄  ژانویهٔ (2)
  • ◄  2011 (8)
    • ◄  دسامبر (2)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  سپتامبر (2)
    • ◄  ژوئیهٔ (3)
  • ◄  2010 (41)
    • ◄  مهٔ (4)
    • ◄  آوریل (5)
    • ◄  مارس (9)
    • ◄  فوریهٔ (11)
    • ◄  ژانویهٔ (12)
  • ▼  2009 (57)
    • ◄  دسامبر (20)
    • ◄  نوامبر (11)
    • ▼  اکتبر (13)
      • قلمه
      • صبح
      • فالگیر تبتی پیر
      • آینه ی صادق
      • امروز
      • شعله ور
      • هست و نیست
      • کشف و شهود در وادی حیرت
      • مرگ بر اعدام
      • درخواست
      • تکلیف
      • ویروس جسارت
      • پیله
    • ◄  سپتامبر (7)
    • ◄  اوت (5)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)

درباره من

اورمزدان
مشاهده نمایه کامل من