پنجره باز
چراغ روشن
سبز
- لبخند و موی پریشان
- کوه و شقایق
- عطش اژی دهاک و طمع خون بخارآلود از تازگی و مغز گرم دو جوان
- دماوند با کلاهی از برف
- سکوت
- سکوت
امروز هم خاطره می شود
بی که زیستنی در کار باشد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
یک روز بی سانسور اینجا را می نویسم. قول می دهم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر