تازگیا سخت می نویسم. ناگزیرم از حذف بخشهای مهمی از خودم. بیشتر دلیلش بیرونیه و شاید فکر می کنم اینطوری دارم خیرخواهی می کنم.
شاید اینطور اگه پیش بره، اورمزدان بشه نمای بیرونی من. اونوقت، باید به فکر یه آینه ی دیگه باشم. اینو دوس ندارم. دو سه بار هم تمرین کردم، نتیجه ش شده این که الان نه از اون تمرینها نامی یادمه و نه پسوردی. نزدیک پنج ساله که این پنجره (که چند ماهیه تغییر دکور داده)، منو با اونایی که از دمش رد می شن، در میون گذاشته.
ماجرا فقط این نیست. نه که مخاطب برام مهم نباشه؛ اما این پنجره از این جهت برام مهمه که خودم رو درش بازخوانی می کنم، بلند بلند! و گاهی وجه هایی رو از خودم کشف می کنم درش، که اگه نبود، برای همیشه ازش مغفول می موندم. گاهی اینجا شعر می نویسم، آنلاین. شعرهایی که حسش از این پنجره س. انگار اینجا مثه مثلن لب دریاس و دل کویر و ستیغ کوه، که شکوفام می کنه.
حالا که سخت می نویسم، حالا که ناگزیرم از حذف بخشهای مهمی از خودم، می ترسم سلولهای ارزشمندی رو از دست بدم. از اون دست سلولها که هیچ وقت ترمیم نمی شن و جایگزین هم ندارن. مثل نفسهایی که در هوای پاک آزغال و پلنگ می کشیدم و در یک انتخاب تحمیلی از خودم دریغ کردم و حالا مثل رویایی به جا مانده از کودکی، گاهی تنها هوسش رو می کنم؛ بی که بازگشتی داشته باشه.
و فکر می کنم آیا خلق آینه ای تمام قد از خودم میسره در فضای مجازی؟ آینه ای که من با تمام ابعادم توش جا بشم؟ و آیا آینه ای که هویت مجازی خواهد داشت تا بتونم راحت توش بنویسم، آینه ی منه؟ تمام قد، با ماسکی که من پشتش پنهان می شم؟ حالا اگه میسر بود چی؟ این آینه ی عیان رو می خوام بشکنم؟ یا می خوام مثه مردای زن داری که زندگی شون راضیشون نمی کنه و جسارت پایان دادن بهش رو ندارن و بر بستر دیگه ای می خزن بی که نام و نشونی از خودشون بذارن، خود واقعی رسمی م رو می خوام اینجا نگهدارم و خود حقیقی غیر رسمی م رو ببرم تو بستری دیگه در قالب صیغه یا رابطه ی خارج از چارچوب؟
اصلن مگه گرفتاری من در سخت نویسی و حذف ناگزیر این پنجره س؟ که بخوام دودرش کنم، یا طلاقش بدم، یا دورش بزنم و برم سراغ دیگری؟
نه مشکل منم. و باید تکلیفم رو با این "من" روشن کنم. که آیا می خواد بشه یکی از اونایی که در همیشه ش تکفیرشون کرده؟ یا می خواد خودش بمونه؟
به اینجا که می رسم، سخت می شه. همون سختی ای که به خاطرش سخت می نویسم این روزها و ناگزیرم از حذف بخشهایی مهم از خودم. و این دور باطل رو چند دور دیگه باید بزنم؟ چند دور؟
۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر