اقتدارش به چوبه ی دار است جلاد
و گلوله
و سنگ ریزه؛
وقتی بر سرت می باراندش تا زنده به گورت کند
اقتدار تو اما
به کودکی ات که به دار آویخته می شود
به زنانگی ات
که سنگسار می شود
و به رویایت
که چراغی برای یافتن آزادی ست در آنسوی سیم های خاردار
روزی بابونه ها بهار را نفس می کشند
و خاک بارور می شود از
کودکی ات
زنانگی ات
و رویایت
و مرگ
هرگز طلب نمی شود
مگر برای اعدام
۲ نظر:
عالی بود
ساقی ممنون
خیلی خوب بود کیف کردم
ارسال یک نظر