۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

زبان مادری

آرتا و اروند دارن یکی از بخشهای فیلم گارفیلد رو به زبان ترکی از یکی از شبکه های جمهوری آذربایجان نیگا می کنن. براشون خیلی جذابه و گاهی کلمه ای رو که به نظرشون آشناس و تکرار کردنش رو بلدن، به زبون میارن و معنیش رو از من می پرسن. علاقه شون برای یادگیری زبانِ دوم مادرشون، برام خوشاینده و با حوصله به سوالهاشون جواب می دم مترادف هر کلمه ای رو هم براشون می گم و همینطور هم خانواده های اون کلمه ها رو به ترکی. فیلم تموم می شه. بچه ها که هیچ وقت به این کارتون - فیلم هیچ علاقه ای نداشتن و سی دی ش مدتهاست داره تو خونه خاک می خوره، از دیدنش سیر نشدن. تحلیلی ندارم از اینکه چرا گارفیلد ترکی اینقد به دلشون نشسته.
و اما دیالوگ بعد از پایان فیلم:

اروند: ماماااان! سی دی گارفیلد ترکی رو برامون می خری؟
من: پسرِ گلم خیلی دوس داشتیییش؟ ببخشید! اما سی دی ترکی گارفیلد اینجاها پیدا نمی شه.
آرتا: پس کجا پیدا می شه؟
من: یه بار که خواستیم بریم سفر، پیشنهاد می کنم که بریم باکو. باکو شهریه که مردمش ترکی حرف می زنن. اونوقت اونجا براتون گارفیلد ترکی رو می خرم.
اروندِ هیجان زده: مامااااااااااااان! لازم نیست بریم باکوووووو! می تونیم وقتی رفتیم شالقون (روستای پدری من در آذربایجان) اونجا بخریمش!
من: نه مامان جان! تو شالقون سی دی ترکیش رو نمی فروشن. اونجا هم فارسیشو دارن.
اروند: اما مردم اونجا هم که ترکی حرف می زنن. پس بچه های اونجا باید گارفیلدِ ترکی ببینن. حتمن هست، شما اشتباه می کنین.
و من ترجیح می دم بحث رو عوض کنم تا بچه هام که عادت دارن غصه ی تمام ناکامان عالم رو بخورن، یه درد دیگه به درداشون اضافه نشه.
و منِ درمانده، در این خیالم که بچه ی چهار و نیم ساله می فهمه هر قومی حق داره به زبان خودش حرف بزنه، یاد بگیره، تفریح کنه، و رسانه ی زبان خودش رو داشته باشه؛ اما این همه بزرگان، گرفتار کارای بزرگ هستن و وقت ندارن اینو بفهمن.

۱ نظر:

زن و رهایی گفت...

گاهی دلم برای بچه های این دوره که زود بزرگ می شن می سوزه.