۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

زن، باختن و ساختن

"باختن" و "ساختن" دو مصدریه که "زن" - زن زنده ی بی پروا - که می خواد نفس بکشه، می خواد نفسهای به سرقت رفته ش رو از زندگی پس بگیره، مدام در حال زندگی کردن اونه.
این نه آرمانگراییه و نه زندگی کردن در رویا.
"زن زنده"، مرگ روحش رو برنمی تابه، می جنگه و هر جا که در پس گرفتن نفسی پیروز بشه، زمان رو به هم می ریزه و دوباره زندگیش می کنه؛ خواه زندگی کردن هفته ای از پونزده سالگیش رو در چهل و هفت سالگی.
این یک روش دیکته شده نیست. این تجربه ای از جنگه، که هر زن زنده ای بهش می رسه و رقص دوار طبیعت و تاریخ، اونها رو به هم پیوند می ده.
باختن، ساختن، باختن، ساختن، و هزار بار باختن و ساختن، چیزیه که من و تو هر روز داریم زندگیش می کنیم.
تنها غمگین نیستم خوب من! حالا تنها غم داره تراوش می کنه از من احتمالن. و امید داره بازسازی می شه در من. عشق داره سلولهام رو ترمیم می کنه. و کودکیِ یک زن، داره بازتولید می شه در من.
شاید این دوره ی گذاره؛ از باختنی، به ساختنی؛ اما خوبِ من! این صرفن یه گذاره و می گذره.
از هزاران زن؛ از هزاران زنِ زنده ی بی پروا؛ در جدال میون "نرسیدن" و "رسیدن"، شاید انگشت شمار باشن اونهایی که رسیدن. اما رسیده ها، تنها برای خودشون نرسیدن. برای معنای زن رسیدن.
خوبِ من! امید، آخرین چیزیه که می میره و تا هست و در من نفس می کشه، حتا اگه هزاران بار ببازم، ایمان دارم که در پایان می سازم.

۲ نظر:

مهران گفت...

...اینجا عاشقانه ترین ترانه ستیز است

انوشیروان گفت...

سلام. هنوز مطمئن نیستم که این کامنتی که برات می نویسم ارسال میشه یا نه! پس این کامنت فقط برای آزمایش هستش. اگه ارسال شد کامنت بعدی رو برات می فرستم!!