skip to main
|
skip to sidebar
اورمزدان
یک روز بی سانسور اینجا را می نویسم. قول می دهم.
۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه
هیچ کدام
اینجا دیگه حتا نمی تونم شیرینی های بچه هام رو بنویسم، از ترس نگاه خون آلودت بر تن کودکانه شون.
فکر می کنی این یعنی تسلیم من؟ یا پیروزی تو؟
۱ نظر:
آیسودا
گفت...
بنویس بنویس و تسلیم نشو.
۲ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۴:۰۲
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
◄
2012
(8)
◄
نوامبر
(4)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(1)
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2011
(8)
◄
دسامبر
(2)
◄
نوامبر
(1)
◄
سپتامبر
(2)
◄
ژوئیهٔ
(3)
▼
2010
(41)
◄
مهٔ
(4)
◄
آوریل
(5)
◄
مارس
(9)
▼
فوریهٔ
(11)
امروز تهران
بگذار بگذرد
تو
داش آکل مرد لوتی، ته خندق تو قوطی
تهوع
هیچ کدام
کلاه فرضی، مخاطب فرضی، و عشق من قیصر
گل معرف حضور
زنده باد زندگی
اینترنت
امید
◄
ژانویهٔ
(12)
◄
2009
(57)
◄
دسامبر
(20)
◄
نوامبر
(11)
◄
اکتبر
(13)
◄
سپتامبر
(7)
◄
اوت
(5)
◄
ژوئیهٔ
(1)
درباره من
اورمزدان
مشاهده نمایه کامل من
۱ نظر:
بنویس بنویس و تسلیم نشو.
ارسال یک نظر