۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

بگذار بگذرد

آن روزها که فکر می کردم دنیا به آخر رسیده چون به وفق مراد من نیست، گذشته. این روزها دنیا اصلن به وفق مراد من نیست و من فکر می کنم تازه اول راه دنیاست. قرار است به دستش بیاوریم چون به قول آن سید شوخ طبع "ما بی شماریم".
حالا من نبودم، تو. تو نبودی، آن یکی و آن یکی ها، بالاخره به دستش می آورند و انگار ما به دستش آورده ایم.
مگر آن روزی که پا گذاشتیم در این راه، فکر می کردیم همین امروز و همین حالا مال من و تو می شود؟
نه عزیز ِ جان! بگذار عرصه را بگذاریم برای جوانترها و بگذریم. بگذار این زمان، چونان سیل بگذرد. درست چونان سیل!

به زودی "دوگانه ای برای یگانه" خواهم نوشت!

هیچ نظری موجود نیست: