آن روزها که فکر می کردم دنیا به آخر رسیده چون به وفق مراد من نیست، گذشته. این روزها دنیا اصلن به وفق مراد من نیست و من فکر می کنم تازه اول راه دنیاست. قرار است به دستش بیاوریم چون به قول آن سید شوخ طبع "ما بی شماریم".
حالا من نبودم، تو. تو نبودی، آن یکی و آن یکی ها، بالاخره به دستش می آورند و انگار ما به دستش آورده ایم.
مگر آن روزی که پا گذاشتیم در این راه، فکر می کردیم همین امروز و همین حالا مال من و تو می شود؟
نه عزیز ِ جان! بگذار عرصه را بگذاریم برای جوانترها و بگذریم. بگذار این زمان، چونان سیل بگذرد. درست چونان سیل!
به زودی "دوگانه ای برای یگانه" خواهم نوشت!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر