۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

شمارش معکوس

نفسهام به شماره افتاده. اما نمی دونم کدوم وری.
به قول ندا مهم حرکته. ورش خیلی اهمیت نداره.
اینکه جریان داشته باشی، نمی گندی. حالا اگه سقوط هم به نظر بیاد، مهم نیست. همه ی خبرا که اون بالا نیست. گاهی مثل دلفین باید بری زیر آب. نمی شه که همیشه کبوتر بود.
بعد هفت هشت سال با دوستای مدرسه م قرار دارم. دلم داره می تپه برای دیدنشون. اما می ترسم مثل همیشه حرفهای همو نفهمیم. کاش این دفعه بتونم جز مرور خاطرات پرخطر مدرسه بتونم اشتراکاتی باهاشون پیدا کنم.
خیییلی دوستشون دارم.
:)

هیچ نظری موجود نیست: